سفارش تبلیغ
صبا ویژن
پاییـــز دوست داشتنی

برگی با شاخه گفت:صدای پای پاییز را از بلندای کوچه باغها شنیدم که با باد می گفت:چون نسیمی تنها دوستم دارد،بخاطرش تمامی کوچه باغهای ذهنم را با دسته گلهای نسترن آذین بسته ام،تا زمان رسیدنم سر برسد،همراه بادهای سرشار ازخاطره پاییزی،پیشش بروم،یک سبد سرمای دلنشین و چند دانه انار بریزم به پایش ،دستش را بگیرم بگذارم در دست زمستان،تا برفهای سپیدش،تن پوش پاکش باشد.باز آرام در گوشش بیصدا بگویم:تا جاری هستی ،زندگی جریان دارد.


+نوشته شده در پنج شنبه 92 مهر 25ساعت ساعت 8:46 صبحتوسط *سمیه * | نظر